با آنکه دلش می زند نبض جدایی در باد، سخن می گویم
آریوبرزن داریوش
20 آذر 1392

مصيبت بار است ، که ملتی تاريخ گذشتۀ خويش رابه فراموشی سپرد. تا زمانهای بسياربر آن بگذرد و آينده گانش آگاه نشوند که بر سرزمين اجدادی شان چه آمده است. چه حماسه هائی آفريده شده؟ وچه ناراستی ها به بهانۀ عشق به ميهن ، مردم دوستی و نيات آزادی خواهی توسط سرسپرده گان و فرمانبُرداران بيگانگان و شب پرستانِ کور دل به نام خدمت به خلق بانجام رسيده است؟ وپلشت تر آنکه ، ناآگاهی ، بی اخلاقی و منفعت جوئی مشتی بی وطن، سببی گردند که بازايشان، به اشارت فرمانفرمايان چپ وراست خود در انديشهُ تکرارهمان قصه های مصيبت بار،همان خودمختاری طلبيها ، آزادی خواهی های کذائی واستقلال طلبی های آنچنانی بر آيند. ... اگر تاريخ بما تجربه ای نيآموزد، براستی به چه کار ميآيد؟.

*****

فرارسيدن آذرماه، هرسال، يادآور وتداعی کنندهُ بخشی ازخاطرات تاريخی و بسيارپرمخاطره از رويدادهای معاصر ميهنمان درخطۀ زرخيزآذرابادگان است. روزی بياد ماندنی وتاريخی همچون بيست و يک آذر بیست پنج که مصادف است با روز رهائی ونجات خطه زرخيز و مردپرورآذربايجان ازسُلطه بيگانگان، اجنبی پرستان و دشمنان يکپارچگی و تماميت ارضی ايران ، که دراذهان همۀ سربازان وطن پرست و دلاوران ايرانی نژاد بعنوان روزپيروزی نوربر تاريکی ، نقشی ابدی وجاودانه بسته است. درخصوص اين روز ، سخنهای بسيار، و بيادماندنی های فراوان و مُستدل از سوی شاهدان عينی ، بيان ، نگاشته و انتشار يافته است ،اما درخصوص علل وعوامل رهائی خطۀآذرپادگان ازقيدحکومت شوروی ساختۀ و پوشالی، پیشه وری و ميرجعفر باقراف بايد به عوامل اثرگذار در آن برهه از زمان ، که بگونه ای موجبات پيروزی وطن پرستان ايرانی و طرد سياه دلان جدائی طلب و اجنبی پرست را فراهم نمود، توجهی گسترده ملحوظ گردد.

در آن ايام كه جنگ خانمان سوزجهانی دوم بالاخره با پيروزی نيروهای متفقين وشکست آلمان هيتلری به پايان رسيد ،فرصت مناسبی فراهم شد که، سه کشوراشغالگر ميهن مان، که به بهانه های بی پايه آن را تسخير و بی طرفی رسمی ما درجنگ را ناديده وبدآن وسيله شيرازه ادارۀ مملکت و دولت ايران رابهم ريخته بودند، رفته رفته به اشغالگری و تجاوزخود خاتمه، ونيروهای نظامی شان را ازدرون کشورمان خارج نمايند. با کوشش و تلاش سياسيون وقت پس ازچندی جزنيروهای ارتش سرخ که حدوداً دویست هزار کیلومتر مربع از نواحی شمال شرقی خاک ایران را دراشغال خود داشتند، ديگران، بتدريج به بيرون بردن نيروهايشان پايان داده و از ايران خارج گرديدند.

اما دولت روسيۀ زورگو و بی منطق بالاخره با نشان دادن چهره واقعی خود وبا ابراز ادعاهای واهی و دلائل بی اساس ازتخليۀ نيروهای خود ازداخل ايران قوياً سرباززد. درمناطق آذربايجان ، حزب اردوگاهی و سرسپردۀ توده،به اتفاق ديگرايادی وطن فروش همکارروسها بخصوص مهاجرين قفقازی، با حمايت آشکار نيروهای ارتش سرخ به جان مردم منطقه افتاده و هر روزه نظم شهرها را درهم ريخته وبا تهديد و ارعاب آنها را از خانه‌هايشان بيرون كشيده ، مورد ضرب و شتم ،اذيت و آزار قرار داده واموالشان را غارت، و گاه ايشان را به زور وادار به شرکت دراجتماعات و تظاهرات تبليغاتی خود ميساختند. مالكان، تجار و زمين‌داران از املاک شخصی شان بيرون رانده شده ودارو ندارآنها به سرقت برده ميشد. ايجاد فتنه ، فساد و قانون شکنی درشهرها به غايت رسيده بود. نيروهای اشغالگرشوروی با حمايت آشکار ازاشرار محلی آنان را بر جان ومال كشاورزان ،روستائيان و دامداران منطقه مستولي كرده و هرج و مرج آفرينی ميکردنند . در خيابانها هرکس را كه گمان ميبردند، به حضورغيرقانونی وتجاوز نيروهای ارتش سرخ بدبين و بدآن معترض است ، بازداشت ويا علناً ترور مينمودند، آنچنان محيط ترس و وحشتی پديد آورده شده بود، كه همه ساکنان مناطق اشغالی به آينده کشوربسياربدبين و گُمان ميداشتند، دوران استقلال ، يکپارچگی و تماميت ارضی ايران به پايان رسيده ودرنتيجه رويدادهای آنروز را مشابه وقايع شوم سالهای جدائی مناطق قفقازو آران از ايران ميپنداشتند، که در مورد آذربايجان محتملاً دوباره تكرار خواهد شد. آن شرايط ، وايام پر شر و شور و اندوه كه تا آدمی خود تجربه نکرده باشد، نتواند آنرا باورکند، بسيارخطرناک و اسفبار بوده است . اکثربه اصطلاح روحانيون تبريز مانند حاجي ميرزا كاظم آقا شبستری ،عامداً درهای مساجد تبريز را بسته بودند ،که نکند كسي به آن‌ اماکن رفته ونسبت به وضع موجودآنروز تجمعی اعتراضی راه بياندازد.

دريغا ازاين ملايان و آخوندها که درآن وضعيت دشوارهم، نه تنها كمك نميكردند ، بلكه مانع تلاشهای مردم شده و آنها را از ابراز مقاومت و پايداری دربرابر متجاوزان و غارتگران خارجی بازميداشتند. اين جماعت عافيت طلب مانند هميشه فقط بيش از همه ، به مصونيت و حفظ قدرت خودانديشيده، و ای بسا ، اغلب با عمال، نوکران و وا بستگان به روسيۀ اشغالگر همدست و هم پيمان بودند .آنچه در این میانه جسته گريخته قابل استنباط بود، سعی و کوشش رهبر شوروی ژوزف استالین با استفاده از فشارهای سياسی اجتماعی توسط عوامل وابسته به خود، همچون حزب توده وهمدستان آنها بود که با حمايت نيروهای نظامی مستقردرمناطق اشغالی ، با عمليات مشترک، برای اخذ امتياز بهره برداری ازمنابع نفت شمال ازايران، اقدام مينمودند، که تا آنروزبه نتايج ملموسی نرسيده بود. و به دستور استالین اينک ميبايد سياست « نوينی » برای خروج از آن بن بست باکارگزاری میـــــرجعفر باقراف رئیس جمهوری اران، وبا تشکیل فرقه پوشالی دموکرات در آذربایجان و کردستان شکل عملی بخود گيرد. دراجرای اين تدابير، تشکیلات حزب سرسپردۀ توده در آذربایجان و مناطق آذری زبان به يکباره منحل و همگی دردرون فرقه دموکرات آذربايجان ادغام گرديدند.

آنها نظر به آگاهی از روح ميهن پرستی ایرانيان بخوبی دريافته بودند، که در صورت آشکار شدن داغ و ننگ وابستگی این فرقه به روسيه، جایگاه سياسی اجتماعی شان نزد مردم آذربایجان به شدت تنزل و صدمه خواهد ديد.

اين تنها پارامتر موثری بود که موجب گرديد، پشتیبانی آشکار و علنی روسها از فرقه بنحو چشمگير وحداکثری تقلیل یافته و فقط تعداد کمی از این رابطه خيانتکارانه ومحرمانه با خبرباشند. بعداً در سایه حمایتهای نيروهای ارتش سرخ درمناطق اشغالی، افراد و نيروهای اعزامی از «آذربایجان شوروی» و نيزايادی فرصت طلب داخلی وهمچنين گره خوردن شرايط نابسامان ناشی از جنگ، نظیر تنگناهای معیشتی، رکوداقتصادی ، بیکاری و تبليغات نژادپرستانۀ فاشيستی و شونيستی مشتی وطن فروش، نشو و نمای فرقه در بسیاری از نقاط فراهم گردد، اما با گذشت زمان و آشکار شدن بسیاری از زوایای پنهان این حرکت ضد ملی، اکثريت مردم آذربایجان ضمن فاصله گرفتن از فرقۀ ساخته و پرداختۀ روسيه به رهبری سيد جعفر پيشه وری و اعوان و انصارش برای سقوط آن لحظه شماری میکردند.

غیر مستند بودن استدلال نظریۀ " فرقۀ صاحب قدرت و مردمی " در میان مردم همین اندازه بس که پس از توافق قوام و سادچيکف، و آغاز خروج ارتش سرخ از ایران، در کمترین زمان ممکن و قبل از رسیدن نيروهای ارتش شاهنشاهی ، حکومت ننگين فرقه به دست مردم غيور آذربايجان برچیده شد و به اصطلاح رهبران و نوکران وابستۀ به آنها زودتر از موعد مقرر، و عده ای از عوامل مزدورو وطن فروش، نیز پس ازروز بيست و يک آذر بيست و پنج از طریق مرزهای آستارا و بیله سوار و... چون ديگرخائنين به وطن به آن سوی ارس متواری شدند.

با فروپاشی و اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی سوسياليستی و پایان یافتن دوران جنگ سرد وامکان استفاده از اسناد آرشیوهای موجود در آن کشور برای عده ای ازمحققان اجتماعی، کاوه بيات دو سند در مورد تاسیس فرقه دموکرات در آذربایجان منتشر کرده. که دو سند مذکور، بیانگر آنست که کارگزاران اتحاد جماهيرشوروی به ویژه رهبری حزب کمونیست آذربایجان شوروی «میر جعفر باقراف» پیش از آغاز جنگ شوروی با آلمان به گونه ای جدی سرگرم زمینه سازی دربارۀ جدائی آذربایجان ازایران بوده اند. پیشتر و بعنوان مقدمه وانجام تدارکات لازم، دولت شوروی در چند دوره میان سالهای 1932 تا 1938 بااقدام به بیرون کردن بسیاری از شهروندان قفقازی که از سوی ارگان های امنیتیآن کشور، ایرانی تبار شناخته شده بودند، بدين علت از آن کشوررانده شده بودندکه بسیاری از آنها دراستانهای آذربایجان اسکان یافتند ،و دررويدادهای بعدی در آذربايجان مشخص شد که اکثراًماموران امنیتی روسيه بودند و تحت آن پوشش به ایران فرستاده شده بودند . با آغاز جنگ و اشغال سرزمین های شمالی ایران توسط ارتش سرخ، بنظر ميرسيد که راه برای اجرای نقشه های از پیش تعیین شدۀ آن دولت باز شده است، در آغاز روزهای اشغال ایران، باقر اف از سوی استالین برای گفتگو درباره آذربایجان به مسکو فراخوانده می شود، دراین گفتگوها با استالين مقررگرديد از اران گروه هایی مرکب از نیروهای حزبی، امنیتی ، تبلیغاتی و فرهنگی به رهبری «عزیر علی اف » به آذربایجان فرستاده شوند. پس از تدارک آنها، باقر اف در دیداری با هیأت اعزامی تاکید کرد :... "ما باید دیر یا زود آذربایجانی های مقیم آنسوی ارس را با برادران «آذربایجان شوروی» پیوند دهیم... و ازتمام این سرزمین ها آذربایجان واحد را تاسيس نمائيم."

آشکار شدن مأموریت گروه های فرستاده شده توسط دولت ايران و بحرانی بودن شرایط جنگ دوم در آن برهه ، باعث گرديده ، که مقامات شوروی گروه های گسيل شده به رهبری عزیز علی اف را دوباره به شوروی برگردانند.

اما با پیروزی متفقين در جنگ، اجرای برنامه ناتمام مانده ی آذربایجان با آهنگی پر شتاب دوباره از سر گرفته میشود، وحسن حسن اف در بيست و چهارم بهمن 1323 درگزارش خود به باقر اف ، یاد آور می شود: آزادی خلق آذربایجان باید با قلع و قمع و نابودی آلمان هیتلری مصادف و همزمان باشد. در اوائل ژوئیه 1945. میر جعفر باقر اف به مسکو احضار ميشود و در ششمين روز همین ماه دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان را برای رهبری جنبش جدایی خواهانه در آذربایجان را تصویب مينمايد.

درمصوبات دفتر سیاسی فرقه دموکرات آذربایجان پیش بینی شده بود که گروه های مسلح از جدایی خواهان آذربایجان و هواداران شوروی تشکیل گردند. وبیشتر گروه هایی که در آذربایجان مسلح شدند ازمهاجرين قفقازی بودند . به دنبال این مصوبه به دستور باقر اف، عبدالصمد کامبخش ، عضو کمیته مرکزی حزب توده، صادق پادگان، مسئول کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان . شبستری و میر جعفر پیشه وری مدیر روزنامه آژیر را مخفیانه به باکو بردند، در باکو و پس ازانجام گفتگوها، پیشه وری به رهبری فرقه دمکرات برگزیده شد. پس از تشکیل فرقه دموکرات در شهریور 1324 بر اساس دستور حزب کمونیست شوروی 80 نفر مأمور امنیتی که آموزش های ویژه دیده بودند به آذربایجان فرستاده شدند تا به یک سری عملیات تروریستی و خرابکاری دست بزنند.

سرانجام اين تلاشها موجب شد که در 21 آذر 1324 فرقه دموکرات قدرت حکومتی را در آذربایجان به دست گيرد ، در آن زمان رهبران فرقه قوياً بر اين نظر پای ميفشردند، تا زمانی که مهلت خروج نیروهای شوروی از ایران به پایان نرسیده بايد آذربایجان از ایران جدا و یک حکومت دمکراتیک توده ای طبق الگوی جمهوری توده ای مغولستان اعلام موجودیت نمايد. اما رهبران حزب کمونیست شوروی معتقد بودند که بايد ، برنامه جدایی آذربایجان با رعایت اصل پنهان کاری ، به گونه ای پیـــش برده شود، که انگشت اتهام به سوی آنان اشاره نشود.

با بیرون رفتن نیروهای ارتش سرخ در نیمه اردیبهشت 1325 فرقه دموکرات که نتوانسته بود اعتماد مردم را کسب نمايد ، با از دست دادن پشتوانه اصلی خود روسها رفته رفته در سراشیبی فروپاشی قرار گرفت وسرانجام در سالروز به قدرت رسیدنش ازمسند زورگوئی و وطن فروشی به زير کشيده شد و رهبران و عوامل آن ناگزیر به دامان اربابانشان پناه بردند. هر چند در خلال گزارش ها واز يادمانده ها دراذهان شاهدان، مربوط به حوادث سالهای اشغال بيگانگان ودوران حکومت فرقۀ پوشالی دمکرات درآذربایجان، به ابعاد نظامی آن به طور پراکنده تا حدی پرداخته شده است، اما انجام اين امربه طور جامع و مستقل متاسفانه تا کنون مورد توجه و موشکافی قرار نگرفته است. حادثه ای ميهنی، که در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی بسيارپراهمیت. که دررابطه با برجسته ترین بُعد آن يعنی بخش نظامــی که بی شک هر فعل و انفعال نيروها در ابعاد تشکیلاتی، عملیاتی، پشتيبانی ومدیریت آن، چه در جناح مربوط به فرقه و چه در جبهه مخالف آن يعنی نیروهای ارتش شاهنشاهی و مردم آزادی خواه آذربايجان، با مولفه های سیاسی، دیپلماتیک ، اجتماعی و اقتصادی در تعامل بوده است.البته تشکيل فرقۀ دموکرات آذربایجان خود زاده شرایط خاص سیاسی ـ نظامی زمانه اش بوده، وشاخه نظامی آن متشکل از افسران فارس زبان و آذری «کادرنظامی حزب توده» و پرسنل ديگر آن و همچنين سربازانی که در این نیرو خدمت می کردند از انگیزه ها، آموزش ها و شرایط و امکانات خاص خود برخوردار بوده اند که این ویژگی ها در نحوه جنگیدن و نتایج کاری آنها تاثیر مستقیم داشته است. سازمان نظامی ، نحوه فراخوان ، استخدام و به کارگیری نیروها در تشکیلات فرقه دموکرات، آموزش ها و تجهیزات جنگی آنها نیز در خور بحث و بررسی است. ضمن اینکه حمایت و پشتیبانی همه جانبه نظامی در سطوح مختلف اعم از تجهیزات آموزش و سازماندهی ارتش فرقه توسط ارتش سرخ شوروی هم موضوع قابل توجه برای بررسی خواهد بود.

روندآغاز وقایع نظامی در آذربایجان ازروز بيست وچهارم آبان سال بيست وچهار، درست چهل ودو روز بعد از صدور بیانیه استقلال آذربایجان توسط پیشه وری در ایستگاه میانــه شـــروع گرديد، تا جنگ تمام عیار نیروهای دولتی و نیروهای فدائی فرقوی در قافلانکوه و میانه، و در آذرماه بيست و پنج يعنی اوج برخوردهای نظامی تا جنگ های تبریز و ... مستلزم تجزيه و تحلیل بسيار است.در جبهه مقابل، يعنی شروع اقدامات نظامی در تهران، والزاماتی که موجب گردید در شرایط زمانی خاص به عملیات نظامی پرداخته شود، تمهیدات و تدارکات به عمل آمده ، يکانهای فراهم شده برای عملیات نظامی و روند و نتایج فعل و انفعالات سوق الجيشی و نحوه عمل نیروهای دولتی و تلفات طرفین از مباحث و مسائل درخور تأمل و آناليز این ماجرا است که بايد به آن پرداخته شود .

دکترنصرت الله جهانشاهلوی افشار درآخرين صفحات کتاب "ما وبيگانگان" روزهای آخرعمر ننگين فرقه را چنين حکايت ميکنند: ...نيروهای ارتش شاهنشاهی ازقافلانکوه گذشت و به سمت تبريز پيش ميآمد.مردم ميهن پرورتبريز هم که از بيگانه پرستان و اوضاع به تنگ آمده بودند، بپاخاستند......در اين هنگام سرهنگ قلی اف معاون سازمان امنيت « آذربايجان شمالی» به دستور باکو چنين مصلحت ديده بود که محمد بی ريا راصدرفرقه دموکرات بگذارد و پيشه وری وصادق پادگان و مرا...به باکو تبعيد نمايد... با قرار قبلی به سرکنسولگری شوروی نزد سرهنگ قلی اف رفتيم ... پيشه وری از روش ناجوانمردانه روسها سخت برآشفته و بتندی شکايت ميکرد... قلی اف که از جسارت پيشه وری برآشفته شده بود و زبانش نيز تپق ميزد يک جمله بيش نگفت:

... سَنی گتيرَن سَنه دِيير گَت !! ( کسی که تورا آورده، بتو ميگويد برو...)...و افزود که ساعت هشت امروز رفيق کوزل اف بيرون شهر در سر راه تبريز ـ جلفا منتظرشماست تا شما را به آنسوی ارس ببرد!!...

اين است عاقبت محتوم خيانت پيشه گان ووطن فروشان.

 
فرستادن دیدگاه
نام :
ایمیل :
دیدگاه :
 
دیدگاه کاربران :
تاکنون هیچ نظری برای این مطلب ثبت نشده است !
    
 
کلمات کلیدی :    آذربایجان    نجات آذربایجان    گریز اهریمن    پیشه وری    شوروی    استالین    قوام السطنه    محمدرضا شاه پهلوی    فرقه دموکرات آذربایجان    حزب پان ایرانیست
صفحه اصلی  بازگشت
 
تاریخ آخرین بروزرسانی : سه شنبه 15 اسفند 1402